گاهی قلبت می تبه و نمی تبه

گاهی نفس می آید و دیگر نمیره...

گاهی خودت برای خودت دلت می سوزه

گاهی خدا حتی فرصت نفس کشدن بهت نمیده

گاهی یه اتفاقایی میفته که دیگه از خودتو خدات نا امید میشی...

گاهی دستت به هیجا بند نیس

گاهی  هر چی زور میزنی میلیمتری تکون نمیخوره...

خدا از یه ادم خسته ی نفس بریده چه انتظاری داره ...

چرا تا خود سازیام به یه جایی میرسه یهو پرتم میکنه تو قعر جهنم

راستشو بخوای میخوام وا بدم اما دلم نمیاد...

میخوام ول کنم هر چیو که با چنگو دندون نگه داشتم اما دلم نمیاد

ینی یه جوریم حالمو میگیری که دیگه خوب نشه... حس میکنم ازم بدت میاد... آره؟ بدت میاد؟

هر چی فکرشو میکنم و ازت میبینم ینی اره بدم میاد...

باشه مرسی

( آقاجون حالش بده ریحانه ام گند زده به من منم گند زدم به همه چی)

-------------------------------------------

یهو امدم سر گوشی اینو دیدم ....

معنی خاصی میده؟

امیدوارم

تایم لاین وبلاگو که  بعد از  یکسالو نیم  نگاه میکردم به این نتیجه رسیدم که:

حقیقتا غم ها تمام نمیشوند تنها از شکلی به شکل بدتری در می آیند...

پس نتیجه می دهد انقدر برای تموم شد غم حال حاضر ضجه و زاری نکن...

میخوام دوباره شروع کنم به نوشتن ... شاید کمی جزیی تر... اگر هنوز کسی فارغ از شبکه های اجتماعی اینجا هست برام پیام بزاره...

اینجا زنی پر غم فارغ از عشق میخواهد درد نویسی کند...

(غم ها همیشه منفی نیستند... در تلاشم غم مثبت نفس بکشم)