از سکـــوتــم بتـــرس ...!وقتــی که ساکـــت می شوم ...لابـد همــه ی درد دل هایــم رابــرده ام پیش خــــدا ... خدای من بزرگتر از نامردی توست. شاید من ضعیف تر از تو باشم ولی خدای من قطعا از تو قوی تره !!

******
دلم هوای چندتا شعر از قیصر کرد.....
فکر میکنم خیلی ها باهاش خاطره دارن.....
قطار می رود ...
تو می روی ...
تمام ایستگاه ... می رود
و من چقدر ساده ام !
که سالهای سال
در انتظار تو ...
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان ...
به نرده های ایستگاه رفته ...
تکیه داده ام ...
******
حرفهای ما هنوز ناتمام .... تا نگاه میکنی : وقت رفتن است باز هم همان حکایت همیشگی! پیش از آنکه با خبر شوی لحظهی عزیمت تو ناگزیر می شود آی ..... ای دریغ و حسرت همیشگی ناگهان چقدر زود دیر میشود!
******
حرف ها دارم اما ... بزنم یا نزنم ؟
با تو ام ! با تو ! خدا را ! بزنم یا نزنم ؟
همه ی حرف دلم با تو همین است که « دوست ... »
چه کنم ؟ حرف دلم را بزنم یا نزنم ؟
عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم
زیر قول دلم آیا بزنم یا نزنم ؟
گفته بودم که به دریا نزنم دل ، اما
کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم ؟
از ازل تا به ابد... پرسش آدم این است:
دست بر میوه ی حوّا بزنم یا نزنم ؟
به گناهی که تماشای گل روی تو بود
خار در چشم تمنّا بزنم یا نزنم ؟
دست بر دست همه عمر در این تردیدم :
بزنم یا نزنم ؟ ها ؟ بزنم یا نزنم ؟
|