گاهی قلبت می تبه و نمی تبه

گاهی نفس می آید و دیگر نمیره...

گاهی خودت برای خودت دلت می سوزه

گاهی خدا حتی فرصت نفس کشدن بهت نمیده

گاهی یه اتفاقایی میفته که دیگه از خودتو خدات نا امید میشی...

گاهی دستت به هیجا بند نیس

گاهی  هر چی زور میزنی میلیمتری تکون نمیخوره...

خدا از یه ادم خسته ی نفس بریده چه انتظاری داره ...

چرا تا خود سازیام به یه جایی میرسه یهو پرتم میکنه تو قعر جهنم

راستشو بخوای میخوام وا بدم اما دلم نمیاد...

میخوام ول کنم هر چیو که با چنگو دندون نگه داشتم اما دلم نمیاد

ینی یه جوریم حالمو میگیری که دیگه خوب نشه... حس میکنم ازم بدت میاد... آره؟ بدت میاد؟

هر چی فکرشو میکنم و ازت میبینم ینی اره بدم میاد...

باشه مرسی

( آقاجون حالش بده ریحانه ام گند زده به من منم گند زدم به همه چی)

-------------------------------------------

یهو امدم سر گوشی اینو دیدم ....

معنی خاصی میده؟

امیدوارم

تایم لاین وبلاگو که  بعد از  یکسالو نیم  نگاه میکردم به این نتیجه رسیدم که:

حقیقتا غم ها تمام نمیشوند تنها از شکلی به شکل بدتری در می آیند...

پس نتیجه می دهد انقدر برای تموم شد غم حال حاضر ضجه و زاری نکن...

میخوام دوباره شروع کنم به نوشتن ... شاید کمی جزیی تر... اگر هنوز کسی فارغ از شبکه های اجتماعی اینجا هست برام پیام بزاره...

اینجا زنی پر غم فارغ از عشق میخواهد درد نویسی کند...

(غم ها همیشه منفی نیستند... در تلاشم غم مثبت نفس بکشم)

هنوز به خودم ایمان نیاوردم

به دنیام

به آرزوهام ....

شاید یه روزی عقب افتادی از دنیا

ولی الان یه فرصت دوباره است نه فرصته فرصت

ولی به وقت اضافه است بعد از دقیقه نود

شاید وقت کمی باشه ولی هرچی هست هنوز تموم نشده

یه ضد حمله نیاز داره

مردشی ؟! بسم الله....

چه عمد چه غیر عمد

چه درست چه غلط

چه راست و چه دروغ

حرفی که زده شده بود باید تاوان سنگینی می داشت...

بارها قلبم با بی رحمی تمام سقوط کرده بود

این بار بی رحم تر

باید می فهمید که با زدن این حرف چی میکشم

باید میفهمید که اثبات کردن ینی چی

باید بالاخره این طناب پوسیده بریده میشد ، پوسیده بود اما خودم بریدمش

پشیمون نیستم...

فقط نقطه روشنی تو دنیا نمیبینم

از حق قصاق روحم نمیگذرم

انقدری که سرپا بمونم تلاش میکنم ولی بقیش بماند...

این اون زندگی نبود که میخواستم....

فریماه

آروم باش به قولی:

همه چی درست میشه 

درستم نشه تموم که میشه

آره روزای نسبتا سختیه

ولی هیچکس نمیتونه تورو مجبور به کاری کنه

مطمئن باش اراده کنی از همه چی آزادی

پس عجله نکن 

فقط دعا کن که همه چی مثبت باشه 

مثبتی که باب دلته میله خودته عشقه دلته

همه چی درست میشه 

تو فقط آروم باش...

فریماه

غم دنیاس وقتی تو انتخابای کوچیک زندگیت بمونی چه برسه به اون بزرگاش...

من هنوز فوبیا دارم از نزدیکی به ادما 

فوبیای از شکستن

فوبیا از نامردی دیدن از ادما

نمیشه به هیچکی نزدیک شد 

همه ی ادما یه تیغ ریزم شده همراهشون دارن واسه دفاع 

واسه همینه که توام مجبوری همیشه خنجرتو همرات داشته باشی

بدیش اینه که تنها سلاحت فقط همینه

امان از اون روزی که گول تیغ ریزیو بخوری که تو دست طرفته و توام سرخوش با خنجرت بری سمتش .غافل ز اینکه تیغ ریز سمی شده راحت تر و زودتر از خنجرت زهرش به تن میره 

تو مُردی 

خبر نداری  

فریماه

کوچ

جذاب ترین حادثه ی زندگیم رفت

دیوانه ی دیوانه ی دیوانگیم رفت

تو میروی و جانه عزیز من مغرور 

هر لحظه به من دست تکان میدهد از دور

انگار که تو آمده بودی بروی زود

کز روز تولد به تنت رخت سفر بود

با این همه داغی که دلم دید و تبارم

من این همه غم را به دلم یاد ندارم

بدرود امیدم نفسم عشق عزیزم 

آهسته برو پشت سرت آب بریزم

رویای مرا از دل دنیام گرفتی

من سوختم اما تو که آرام گرفتی

این منظره ی کوچه تو را دشت ندارد

این کوچ همین کوچ که برگشت ندارد

با این همه داغی که دلم دید و تبارم

من این هم غم را به دلم یاد ندارم 

بدرورد امیدم نفسم عشق عزیزم 

آهسته برو پشت سرت آب بریزم

حجت اشرف زاده - کوچ

درست وقتی که هیچ حوصله نداری 

حوصله ی آدمای موقت زندگیتو

حتی حوصله ی آدمای اصلی زندگیتو

درست همان وقتا حرفایی میفهمی که حتی دیگر حوصله ی نفس کشیدن هم نداری ...

این روزها عجیب همه چیز را پشت گوش می اندازم....

گاه بابت بیخیالی هایم نسبت به آدمها حرف ها و حتی نبود اشک های آماده باش همیشگیم نگران میشوم که شاید انقدر سنگدل شده ام که ....

حتی دیگر با وجود سر خلوتی هایم  قلبم هم فشرده نمیشود...

انگار بیماری گاه گاه "به درک" گفتنم عادت شده!

دیگر اتفاقات راه کج نمیکند تا روی زبان یک" به درک" نثارش کنم.تا التیامی باشد بر زخم ،همان راه مستقیم صندوقچه مغز را خودش یاد گرفته ، میرود که میرود ، که اگر هم امد و "خدا نگذردی "خرجت کرد قلبت فشرده نشود.

خوب میفهمم که الان حرفها بدتر از گذشته اند اما حالم مثل گذشته حاد نیست...

نگرانم بابت همه حرفهای نگفته و همه اشکهای نریخته...

هشدار خوبی برای منه همه چیز رها کرده نیست...

کاش ادمهای مهم زندگیم میفهمیدند ادم های خسته رها میکنند از همه چیز تا همه کس تا خودشان را...

به خیالش سرمستی پیش گرفته ام ...

نمیداند از بی چیزی بر همه چیز تاخته ام از خودم و او گرفته تا بقیه ...

اما کاش خوب فهمیده باشد در برزخ مردن و زنده شدن برای آدمها کار راحتی نیست...

کاش خوب فهمیده باشد وقتی سوار بر قلبی تاخت ، منتظر پیریش نباشد .خیلی قبلتر  از آن میمیرد.... 

کاش میشد روزه سکوت گرفت تا مرد...

فریماه

بلده آرام دلم...یار دل آرام کو؟

آن که آرام برد از دلم آرام کو؟

آن که آرام برد عشق منو جان کو؟

آن که عاشقش شدم، جانان جانان کو؟

وای وای وای دل من شده عاشق چشاش‌‌‌...

وای که نمیدونستم میشم پریشون چشاش...

وای وای وای دل من شده دیوونه ی اون...

دل دیوونه ی من اسیر مست موی اون‌...

من...یه حس عاشقانه در تو...

تو...یه عشق جاودانه در من...

من بی بال و پرم بدون رویات...

بی تاج سرم بدون دنیات...

من با تو خوشم که بی قراره دلم‌...

من با تو خوشم آروم نداره دلم... 

بی قرارتم یار...

****

سال ها بعد صاحب کودکی خواهم شد 

که پدرش را عاشقانه دوست ندارم

هرگز شاهد نگاه عاشقانه

خلوت های دونفره

بین من و پدرش نخواهد بود

و شاید روزی از من درباره ی زندگی پر از عادتمان بپرسد

آنوقت من از ممنوعه های گذشته

از تقدیر نحسی که گریبان گیرمان شد

 از رویاها ،

خلوت های نابمان ، 

قهر های الکی ،

خنده و گریه ها

و در آخر بوسه خدافظی مان را خواهم گفت

از همان لحظه شاید برایش  مادری خیانتکار شوم 

یا شاید مادری که تمام رویا هایش بر باد رفته است

کسی چه میداند...

#فاطمه_مقدم

****

آدمایی که جای حرف زدن می نویسن، خطرناکن!

درست مثل همون مصدومایی که خونریزی داخلی دارن و ناغافل خط ممتد، سوت می کشه رو مانیتور زندگیشون ...

 بی درد و بی علامت!

آدمایی که می نویسن مدت مدیدی توو سکوت بودن،

توو انزوای دسته جمعی،

 از همونایی که مثل همون کلانتر کارتونی دوران بچگی مون،

هیچکس نمی فهمه چی میگذره

 توو قلب طلایی یی که پشت ستاره ی حلبی چهره شون پنهون کردن...

آدمایی که می نویسن ،

اونقدر می نویسن تا یه روز جوهر احساس شون خشک بشه و بعد خودشون می شن نقش اول قصه های ناتموم بقیه...

 درست مثل مجنون که اونقدر "مشق نام لیلا " کرد که بالاخره مرد!

 آره؛ مرد!

آدمایی که جای حرف زدن می نویسن، آلارم نمی دن؛

سوپاپ اطمینان هم ندارن..

فقط یهو می ریزن...

کاملا یهو!

#ناهید_سعادتیان

*****

الان تو سن 26 سالگی ارزو میکنم کاش جوون تر بودم و هدفدار تر زندگی میکردم . مصمم تر روشن تر واسه آینده پیش میرفتم

تو  سن 26 سالگی حس یه ادم 50 ساله ای دارم که وقتی فکر میکنه  اثری از رسیدن به ارزوهاش تو زندگیش نیست.هیچی 

این حس تو سن 26 سالگی خیلی راحت میتونه به وجود بیاد. رفتن و قدم زدن تو خیابون های گرون قیمت شهر و دیدن ساختمونای آنچنانی 

دیدن یه زوج توی یه رستوران شیک

خوندن یه رمان عاشقانه با نهایت حس

یا مثل من رد شدن از کنار یه ماشین گرون قیمت که واقعا چشمتو خیلی وقته گرفته اما نه واسه خریدش صرفا واسه نظر دادن در موردش.

اما بیار متفاوت تر از همیشه از جلوی ماشین bmw پارک شده جلوی نمایشگاه ماشین در حالی که یه مشتری داره ماشینو واسه خرید زیرو رو میکنه رد میشی و خودتو جاش تصور میکنی که داری یه چک میکشی واسه خریدش و الان قصد داری بشینی پشتشو برونی .یک آن لذت باور نکردنی بهت دست میده . بچگانه اس ولی عشقه دیگه. 

پول پرست نیستم ولی چیزایی هست که به ادما لذت میده ممکنه خیلی هم مفت باشن ولی لذت داشته باشن. مثل قدم زدن تو یه خیابونی که دوسش داری . این لذت اگر هم پولی باشه و در حد توانم باشه خودمو ازش محروم نمیکنم.

کاش میشد انقدر هدفدار بود و انقدر توانایی به دست اورد که مجبور نباشی خودتو از هر لذتی محروم کنی.

خسته ام از جایی که همیشه صداها توش بلنده.....

انگار خیلی دلش پره

همه ی توانشو گذاشته واسه باریدن تو چله ی تابستون....

خیلی تنده

بارون بارون بارون

فریماه

هنوزم بعضی حرفا سنگینه رو دل

هر چی هم بگذره سبک نمیشه

چکار کنم که محو بشه ؟!

خسته ام!

عینه یه غده سرطانی با مرفین ارومه اما بقیه وقتا دردشو تاب نمیاری...

سرطان روحی گرفتم...

فریماه

به حرمت این روزها و این ساعات که داره سفره برکتت برچیده میشه

منو به همون خوبایی که خودشونو تو این ماه بهت ثابت کردن ببخش

دنیارو اونطور بچرخون که همه دلشون شاد باشه

و ادمایی که لحظه اخرین و بهت رو میارن با بقیه  قروقاطی گناهانشون رو نادیده بگیر!!!

بهترین زندگیو به همه اینایی که ته دلشون باهاته بچشون

دوستت دارم....

فریماه

خوب حرف میزنی خوب فلسفه میبافی خوب قانع میکنی همه به به چه چه میکنن اما هیچکدوم ذره ای به کار نمیاد...

حرفام از خودم نیستا !

از بزرگای عالمه ...

بدی میبینی خوبی کن؟

نمیدونم  من درست خوبی نمیکنم یا دیگران بدیشون بدی نیست یا کلا بزرگای عالم اندازشون مشکل داره....

چرا حرفشون نتیجه نمیده پس؟

بزرگای عالم میدونن نزدن بعضی حرفا درد داره؟

بزرگای عالم زیادی فروتن نبودن که شکستن یه ادم خوبو به سرحال بودن یه ادم بد فروختن؟

این فروتنی نیست حماقته

تست کردم .شما از این فروتنیا نکنین....

اینجور وقتا کمترین حرف یه نیشخند کامل تو چشمای طرف مقابله...

از من گفتن بود....

فریماه 1/ تیر/ سالگرد حماقت های مکرر و مرتب که همین یکیش نشونه خورده بقیش روزانس فراموش میشه چون یکی مثل من محکوم به فراموشی کینه ها

تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست

وگرنه فاصله ی ما هنوز یک قدم است

#فاضل_نظری

*****

بوسه نه! روزه من می شکند، جاش ولی
در بغـل گیر و بخـوان زود برایـم غـزلی؛
 
دیدمت صبح و پشیمان شدم از توبه‌ی شب
به علـیٍ به علـیٍ به علـیٍ به علـی...

علی_عطری

******

چشم هایت شعر و مردم شعر دزدی می کنند
حفـــظ چشـمان تـو از آیـات قـرآن سخــت تـــــر است

*****

به حدی دوستت دارم، که می دانم خدا روزی
سؤالش از تواین باشد،چه کردی او پرستیدت...

*****

 تا صحبت آغوش تو شد مرجع مان گفت:

هر گونه گناهی که محال است، حلال است!

#مجید_باقرزاده

*****

هرشب دلم بهانـہ ے تو ... هیچ ؛ بگذریم ...!
امشب دلـم دوبارہ تو را ... هیچ ؛ شب بخیر ...!

*****

می شود پیشانیت بوسید و از لب ها گذشت؟
  مومن از قم بگذرد تا جمکران هم می رود...

*****

نفسم
بی
تو
به بند آمدنش می بالد
 

#کوروش_نامی

*****

دیگر صلاح نیست بمانم کنار تو
بدرود ای درست ترین اشتباه من

#حسین_میهمان_پرست

به درک که بعضی روزا حالت خرابه

به درک که بعضی روزا بی کسیات بهت هجوم میاره

به درک که بعضی روزا آسمون و زمین میشن عامل فتنه درونت

به درک که بعضی روزا از خدا که میگه میخوادتو نمیخوادت

از امام حسین که خواستیشو نخواستدت از همه و همه شاکی میشی

به درک که میخوای آدم باشی ولی نمیزارن

به درک که اون موقع که باید تنها باشی  نیستی

به درک که ترکش اعصاب خوردیات میخوره به عالمو عادم

به درک که همه ازت طلبکار میشن

به درک که توام از همه طلبکار میشی ولی حرف نمیزنی

به درک که حرفات اینجا خفه خون میگیره و هیجا دیگه درز نمیکنه

به درک که یبار رفتی کربلا و خواستی خودتو نگه داری ولی بازم همون آدم قبلی

به درک که اصلا هستی ...

این همه ازت قول گرفته بودم بابتش

نگفتم یکاری کن تموم بشه؟

هنوز که دلم بهش نیم بنده

بابا ادم مرده رو زنده میکنی

این همه مریضو خوب میکنی

دل منو چرا شفا نمیدی

چرا همه چی به من میرسه وا میرسه پس

تو چرا شدی عین آدما

تو که از زمین تا اسمون فرقته با ما عادیا

د یکاری بکن...

خدا که گوش به حرف من نمیده .....

ببین

نگاه کن

وضعیت منو

بدتر میشه بهتر نمیشه

تازه اول بدبختبامه...

این همه تلاشم عین دستو پا زدن تو یه اقیانوسه

دست و پا میزنی جون میکنی ولی خوب میدونی هیچ فایده ای نداره  تهش مردی...

من یه افسرده شادم که محکوم به درک همه و مرگ خودمم....

نزار به بی قیدی برسم...

فریماه

من بین این همه خواستن بخاطر غرورم نخواستم

این غرور بیجا نبود

ارزش دخترونه ام بود. اینکه خواسته بشی بدون چون و چرا. بدون التماس

اینجا و الان تو صبح 5شنبه 14 اردیبهشت احساس تنهایی رو دارم که تا الان انقدر عمیق نبوده...

خدایا ، به خداوندیت قسم من اینی نیستم که نشون میدم.خیلی ضعیف ترم

تو دیگه چرا داری مثل از همجا بی خبرا با من برخورد میکنی

انگاری توام خودتو زدی به اون راهو درونم که داره میسوزه و تموم میشه نمیبینی

نزار انقدر سرگشته بمونم

دارم حس میکنم پناه توام ندارم

اگه توام نباشی که دیگه ....

باش پشتم

من چه بد چه خوب جز تو کسیو ندارم

تو که مثل آدمات بی محبت نیستی ؟ تا بخوامت رهام کنی؟

ممنون

فریماه

هی تا میخوام خودمو بسازم یه اتفاق جدید میفته

خدا کمکم کن دیگه نمیکشم...

به نظرتون اینکه درد قلب آدما پیدا نیست خوبه یا بد؟

به نظر من خوبه!!!

وگرنه آبروی لبخند روی لبتو میبرد....

فریماه

باز درد دارم

این عود دردای من تمومی نداره

دیگه نمیشه گفت گاهی شده همیشه

باز خدارو شکر

ولی غمه دیگه

رو روحم سنگینی میکنه

بعضیا میگن خدا از باعث و بانیش نگذره

من میگم بگذره ولی آروم

مثل من که که داره سرم با پنبه بریده میشه

از شما چه پنهون خودمم تقصیر کارم

ولی نه بیشتر از بقیه

خسته ام

مامن امن حرفام فقط اینجاست اونم وقتی که کارد به استخونم میرسه

میخوام از روزام بگم

غمم زیاده ولی امیدوارم به دلداریایی که دارم به خودم میدم سردردای نه چندان شدید ولی دائمیم کارمو به دکتر کشید گفت عصبی. داره مغزت ارور ظرفیت تکمیل میده چندتا قرص و دارو نوشتچند روزیه استفاده میکنم  دردام بهتره ولی انگار همشو کردن تو یه ظرفو شبا رو سرم خالی میکنن .

شبا بهم حمله میکنن. قشنگیش اینه که دیگه هق هق ندارم فقط بغضه

اون سال لعنتیو که تحویل دادم سعی کردم بهتر شروع کنم

کلاسا و کارامو کم کردم  تا یکم استراحت کنم ولی بازم 3ماه اول سالم شلوغه

خداکنه که پیشنهاد های کارم نتیجه بده تا  زندگیم یه ثباتی پیدا کنه

خلاصه اینکه ظاهر همه چی آرومه ولی دلم غوغاست

غوغاست از اونجایی که کلی قربون صدقه میشنوی ولی  نمیبینی

نمیدونم چی میشه

و همیشه این بلاتکلیفی زندگیمو تباه کرده

دعا کنید برام

ممنون

فریماه

نباید بزارم کسی زندگیمو تکون بده

نباید بزارم کسی حالمو بد کنه

من همینم

یه آدم جدی

مصمم

کسی که میتونه تنها هم بهترینارو داشته باشه

تو حق نداری از گرد راه نرسیده و وارد نشده برای من تعیین تکلیف کنی

اگرچه دوتا مقوله ی مرتبط زندگیم داره از هم جدا میشه ولی من بازم میتونم محکم و قوی هردوتاشونو مدیریت کنم...

******

شازده كوچولو پرسید:
با غم از دست دادنش چطور كنار بیام؟

روباه جواب داد:
اول مطمئن شو كه بدست آورده بودیش
بعد غمگین شو!
بخش عمده ى زندگى ما در توهم میگذرد
توهم مالك بودن !

آنتوان دوسنت اگزوپری

شازده کوچولو

 فریماه

لبخند بزن
به تمام آدمهایی که آمدند
لایقت نبودند
و رفتند
به همین راحتی..
اندوه تو آنها را خوشحال تر می کند
آدم ها اغلب دنبال بدبخت تر از خود میگردند تا به خود ثابت کنند خوشبختند

*****

هرگاه این خط مستقیم بشود؛
ناگهان همه دوستت خواهند داشت....

*****

دنیا حتی با عاشقترین آدمام ارزش زندگی کردن نداره

بیخود نیس میگن آدما فقط یبار عاشق میشن

این بخاطر اون نیست که عشق اول و آخرشون همون یه نفره

بلکه به خاطر اونه که دیگه انگیزه واسه عاشقی ندارن

عاشق بشن که چی بشه

اخرش که چی

برای چی

فکر کردی به پات میمونه؟

نه  میره

هیچی به هیچی

یا میزاریش میری

واسه چی؟

واسه اینکه خورده های عزتت خاکستر نشه

که آخرش با همه ی تلاشت بدهکارشی

بدهکار 2 کلمه حرف

بدهکار به 4 کلمه حرف حساب

بدهکار همه عالمو آدم که چرا با این موندی با اون نموندی

بدهکار این که منته سراغ نگرفتن ازتو سرت بزاره

هیچی به هیچی

عاشق نشو

دوست نداشته باش

حتی خودتو

خودتم دست خودت نیستی

خودتم حریف خودت نمیشی

هی به خودت میگی غلط زیادی میکنی ادامه بدی ولی باز ادامه میدی

خدا

نماز روزه های نخوندمو بهم ببخشو جونمو بگیر

حوصله زندگیمو ندارم

چطوری بگم حوصلشو ندارم

کاش میشد بیای پایین با هم مناظره کنیم

از اون بالا حال پایینو میفهمی؟

من این زندگیو نمیخوام

هرچی میخوای اسمشو بزار

خوشی زیر دلم زده

ناشکریه یا هرچی

نمیخوامش

ببخشو بگیرش

میشه؟؟؟

فریماه

زنى كه تنهایى را "انتخاب" كرده،
شاید بتوان،
از پریشانىِ موهایش،
از تیرگىِ لباس هایش،
از پاشنهِ كوتاهِ كفش هایش،
از بى نظمىِ قدم هایش،
و البته از هندزفرىِ توى گوشش كه مدام موزیكى غمگین پخش مى كند،
تشخیص داد.
اما شاید زنى موهایش صاف،
لباس هایش روشن،
پاشنه كفش هایش بلند،
و قدم هایش منظم بود،
ولى در عوض،
قلبش پریشان،
روزگارش سیاه،
خنده اش كوتاه،
و حوصله اش نامنظم باشد.
و این همان زنى است كه تنهایى را "انتخاب" نكرده،
بلكه "تنهایى" انتخابش كرده است!

یـاسـیـن كــرمـى

سه راه براى ساده مُردن :
١- سیگار بكش، ١٠ سال زودتر میمیرى!
٢-الكل بنوش، ٣٠ سال زودتر میمیرى!
٣-عاشق كسى شو كه عاشق تو نیست
هر روز میمیرى

*****

 

 

 

*****

 

 

تو را به جانِ عزیزت
به «حالم خوب است» های من شک کن..!
شک کن به این «چیزی نیست» ها
«درست میشود» ها
در آغوشم بگیر و بگذار
تا میتوانم
با خیالِ راحت
خوب نباشم...

 

*****

 

 

 

 

يک وقت هايى بايد خودت را به بيخيالى بزن
بيخيال تمام آدم هايى كه دوستت ندارند
بيخيال تمام كارهايى كه مى خواستى بشود ولى نشد
بيخيال تمام ركب هايى كه خوردى
بيخيال هر كس كه امروز وارد زندگيت شد و فردا رفت
بيخيال تلاش هاى بى نتيجه ات
دوست داشتن هاى بى ثمرات
وقتى كسى دوستت ندارد اصرار نكن
وقتى كسى برايت وقت ندارد خودت را به زور در برنامه هايش جا نده
وقتى كسى نمى خواهد تو را ببيند پا پيچش نشو
زندگى همين است...
شايد تو براى همه وقت بگذارى ولى قرار نيست همه دوستت داشته باشند و برايت وقت داشته باشند
شايد بهانه هايشان براى فرار تو را قانع نكند
ولى به قول بكت:
" گاهى فقط بايد لبخند بزنى و رد شوى بگذار فكر كنند نفهميدى."

يك معادله يك مجهولی
مثل آبِ خوردن حل ميشود
فقط كافيست چند ثانيه وقت خرجش كني
اما امان از معادلاتی كه تعداد مجهولهايش زياد شود
هي كنار هم قرارشان ميدهی و نميشود كه نميشود
دمار از روزگارت در می آورد
با ثانيه حل نميشود
گاهی ساعتها
گاهی ماهها
و حتی سالها وقت ميبرد
تنها راه حل اين معادلات،پاك كردن صورت مساله است
آدمهای مجهول زندگيتان را حل نكنيد؛
حذف كنيد
وقتتان را ميگيرند...زياد زمان ندارید

میتونم؟؟

گمون نکنم....

گاهی شب آرام می شود ...

من آرام می شوم..

از آن شبهاست که آرامم

دلم سکوت سرد شب های آخر پاییز را می طلبد

با " های " دمیده در هوا

با یک استکان چای تا گرم کند دلم را

پشتم را

نفسم را

گاهی عجیب دلم " دلم شکست های حجت اشرف زاده " را در این شب های سرد آخر پاییز با چای میخواهد....

دلم شکست کجایی

دلم شکست

دلم شکست کجایی   که نوش خند زنی

به یک اشاره دلم را دوباره بند زنی....

دوباره وصله ای از بوسه های دلچسبت

بر این سفال ترک خورده ام به چند زنی...

فریماه

هیچی بدتر از این نیست که حس کنی نباید باشی

ولی هستی...

باید چیکار کرد با این حس؟

دلسوزی؟

یا انجام وظیفه؟

یا تبدیل شدن به یه آدم دیگه با تم افسرده؟

خسته ام..

فریماه